گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفدهم
تقبيح‌ معاويه‌ به‌ خاطر كشتن‌ حُجر
اينها تازه‌ جنايات‌ معاويه‌ در زمان‌ حيات‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام بوده‌ است‌، بيا و تماشا كن‌ جنايتهاي‌ او را پس‌ از شهادت‌ وي‌ از خلاف‌ تعهّدها با امام‌ حسن‌ و زهر دادن‌ او را علیه السلام و سبّ و لعن‌ حضرت‌ در تمام‌ نقاط‌ عالم‌ بعد از خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌، و نصب‌ مغيرة‌ بن‌ شعبه‌ بر ولايت‌ كوفه‌، و امر به‌ تضييق‌ بر شيعه‌، و سبّ حضرت‌، و نصب‌ زياد بن‌ سُمَيَّه‌ را پس‌ از مغيره‌ بر ولايت‌ كوفه‌ و بصره‌، و گرفتار ساختن‌ مرد بي‌گناه‌ عابد زاهد ناسك‌ حُجر بن‌ عدي‌ كندي‌ با اصحابش‌ و ارسال‌ آنه را به‌ شام‌ و كشتن‌ آنان‌ را در چهار فرسنگي‌ دمشق‌ به‌ نام‌ مَرْج‌ عَذْراء[1] و قتل‌ عمرو بن‌ حِمَق‌ كه‌ اين‌ دو بزرگوار از اصحاب‌ رسول‌ خدا و اميرالمومنين‌ و حسنين‌: بوده‌اند.

اميرالمومنين‌ - عليه‌ افضل‌ صلوات‌ المصلّين‌ - به‌ برادرش‌ خاتم‌ المرسلين‌ ملحق‌ شد، و امام‌ حسن‌ علیه السلام هم‌ در بيتش‌ منعزل‌ گرديد، و حكم‌ معاويه‌ هم‌ بدون‌ امر خدا و بدون‌ امضاء و اختيار امَّت‌ در جميع‌ اقطار اسلام‌ جاري‌ شد. حكم‌ امپراطوري‌ وحيد فريد بدون‌ منازع‌.

آيا سزاوار نبود كه‌ در اين‌ فرصت‌ از مخالفان‌ خود صرف‌ نظر كند، و آنان‌ را موردعفو قرار دهد، و در زندگي‌ دنيوي‌ و حيات‌ طبيعي‌ استراحتي‌ بخشد، و همچنين‌ با جميع‌ مواليان‌ اهل‌بيت‌ كه‌ اينك‌ خود را زير سلطنت‌ قاهرة‌ او مشاهده‌ مي‌كنند و همچون‌ كبوتر بال‌ و پر شكسته‌اي‌ شده‌اند كه‌ در كنج‌ قفس‌ به‌ آب‌ و دانه‌اي‌قناعت‌ ورزيده‌ است‌ رفتار نمايد، و همان‌ طور كه‌ شأن‌ و مقام‌ بزرگان‌ سياستمدار جهان‌ است‌ عمل‌ نمايد؟ اما معاويه‌ نه‌ آنكه‌ عفو نكرد و اينك‌ كه‌ خود راصاحب‌ مقام‌ شناخته‌ است‌ همة‌ موالين‌ را كه‌ در عظمت‌ اسلام‌ كوشيده‌اند مخَرِّب‌ و منافي‌ اصل‌ اولي‌ حكومت‌ خود خوانده‌ و در ازاي‌ قيامهاي‌ آنان‌ بر ضد حكومت‌ جائرانه‌ و ظالمانه‌اش‌ تا آخرين‌ قطره‌ خونشان‌ را مي‌مكد و باز هم‌ سير و سيراب‌ نمي‌گردد.

اميرالمومنين‌ پسر ابوطالب‌ از عائشه‌ و مروان‌ بن‌ حكم‌ در جنگ‌ جمل‌ گذشت‌ و آنان‌ را عفو نمود، و از عمروعاص‌ و بُسر بن‌ أرطاة‌ در جنگ‌ صفين‌ گذشت‌ و آنان‌ را يله‌ كرد، و معاويه‌ و سپاهيانش‌ را آب‌ داد چون‌ كريم‌ بود پسر كريم‌. او پسر ابوطالب‌ بود كه‌ در ابيات‌ خود كه‌ قبيلة‌ قريش‌ او را در اثر حمايت‌ پيغمبر آزارها مي‌كردند، و صدمه‌ها وارد مي‌ساختند، با وجود كمال‌ قدرت‌ خود مي‌گويد:

قَابَلْتُ جَهْلَهُمُ حِلْماً وَ مَغْفِرَةً وَالْعَفْوُ عَنْ قُدْرَةٍ مِنْ أفَضَلِ الْكَرَمِ

«من‌ با حلم‌ و گذشتم‌ با جهل‌ ايشان‌ مقابله‌ نمودم‌، زيرا عفو در حال‌ قدرت‌ از نيكوترين‌ شِيَم‌ انسان‌ است‌.»

عائشه‌ از مخالفين‌ اعدام‌ حُجْر بوده‌ است‌، و معاويه‌ را مواخذه‌ نمود. اما با سياست‌ و عطايا و بيان‌ مزوِّرانة‌ معاويه‌، خاضع‌ در برابر قتل‌ او گرديد و دست‌ از اعتراض‌ برداشت‌.[2]

مالك‌ بن‌ هُبَيْرة‌ سكوني‌ دربارة‌ حجر نزد معاويه‌ شفاعت‌ كرد، و معاويه‌ نپذيرفت‌، و بر معاويه‌ غضب‌ كرد، و با جماعتي‌ از كِنْدَه‌ و سَكون‌ به‌ مَرْج‌ عَذْراء آمدند تا زندانيان‌ را با قوّت‌ و شدت‌ خلاص‌ كنند، وليكن‌ وقتي‌ رسيدند كه‌ ايشان‌ كشته‌ شده‌ بودند.

معاويه‌ براي‌ وي‌ يكصد هزار درهم‌ فرستاد، و پيام‌ داد كه‌ كشته‌ شدن‌ حجر راه‌ حملة‌ معاويه‌ را به‌ عراق‌ بعد از دو حملة‌ پيشين‌ باز مي‌گرداند. مالك‌ بن‌ هُبَيْره‌ آرام‌ گرفت‌ و غضبش‌ از ميان‌ رفت‌.[3]

اما تحف‌ و هدايا و حلويّات‌ او براي‌ أبوالاسود دُوَلي‌ صحابي‌ بزرگ‌ مولي‌الموحِّدين‌ پذيرفته‌ نمي‌شود. سيد حسن‌ صدر از قاضي‌ نورالله‌ مرعشي‌ در «مجالس‌المومنين‌» آورده‌ است‌ كه‌: معاويه‌ هدايائي‌ براي‌ ابوالاسود فرستاد كه‌ در آن‌ حلوا بوده‌ است‌. چون‌ چشم‌ دخترش‌ به‌ آنها افتاد به‌ پدر گفت‌: اين‌ هديه‌ها را چه‌ كسي‌ برايمان‌ آورده‌ است‌؟! ابولاسود گفت‌: اينها را معاويه‌ فرستاده‌ است‌ تا ما را در دينمان‌ فريب‌ دهد! آن‌ دختر فوراً بالْبَديهَة‌ اين‌ ابيات‌ را سرود:

بازگشت به فهرست

شعر دختر ابوالاسود دربارة‌ تحفة‌ معاويه‌
أبِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ يَابْنَحَرْبٍ نَبِيعُ عَلَيْكَ أحْسَاباً وَ دِين'ا 1

مَعَاذَ اللهِ كَيْفَ يَكُونُ هَذَا وَ مَوْلاَنَا أمِيرُ الْمُومِنِينَا 2

1- «اي‌ معاويه‌ پسر حرب‌! آيا با عسل‌ زعفران‌ زده‌، ما حسب‌ و عزت‌ و دين‌ خود را به‌ تو بفروشيم‌؟!

2- پناه‌ بر خدا! چگونه‌ اين‌ امر امكان‌ مي‌پذيرد با وجود آنكه‌ مولاي‌ ما اميرالمومنين‌ مي‌باشد؟!»

ابن‌خلَّكان‌ در «وفيات‌ الاعيان‌» پس‌ از ترجمة‌ احوال‌ أبوالاسود دولي‌ گفته‌ است‌: وي‌ داراي‌ ديوان‌ شعري‌ است‌ و از جمله‌ اشعار او اين‌ است‌:

صَبَغَتْ اُمَيَّةُ بِالدِّمَاءِ أكُفَّنَا وَ طَوَتْ اُمَيَّةُ دُونَنَا دُنْيَانَا

«معاويه‌ كه‌ از بني‌اميّه‌ مي‌باشد دستهاي‌ ما را با خونهايمان‌ رنگين‌ كرد. و معاويه‌ از برابر ما دنيايمان‌ را به‌ هم‌ درپيچيد و از ميان‌ برداشت‌.»

و شيخ‌ منتجب‌ الدِّين‌ در كتاب‌ «اربعين‌» خود از علي‌ بن‌ محمد روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌: دختر أبوالاسود در مقابل‌ پدرش‌ خَبيص‌ (حلواي‌ مركّب‌ و مخلوط‌ معروف‌) را ديد و گفت‌: اي‌ پدرجان‌ از اين‌ به‌ من‌ بخوران‌! ابوالاسود گفت‌: دهانت‌ را بگشا! دختر دهان‌ گشود، و در دهان‌ او نهاد به‌ اندازة‌ يك‌ دانة‌ بادام‌!

سپس‌ به‌ دختر گفت‌: خرما بخور كه‌ نفعش‌ زيادتر و سير كننده‌تر مي‌باشد! دختر گفت‌: اين‌ نافع‌تر و لذيذتر مي‌باشد! پدر گفت‌: اين‌ طعامي‌ است‌ كه‌ معاويه‌ به‌ سوي‌ ما ارسال‌ داشته‌ است‌ تا ما را از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ منحرف‌ گرداند! دختر گفت‌:

قَبَّحَهُ اللهُ يَخْدَعُنَا عَنِ السَّيِّدِ الْمُطَهَّرِ بِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ؟! تَبّاً لِمُرْسِلِهِ وَ آكِلِهِ!

«خداوند او را قبيح‌ گرداند، آيا با عسل‌ زعفران‌ خورده‌ مي‌خواهد، ما را از سيد و سرور پاكيزه‌ شده‌ بفريبد؟! مرگ‌ بر فرستنده‌اش‌، و مرگ‌ بر خورنده‌اش‌!»

دختر آنچه‌ خورده‌ بود قِيْ كرد تا در درونش‌ ذره‌اي‌ از آن‌ نبوده‌ باشد. و شروع‌ كرد به‌ انشاء آن‌ دو بيت‌ شعر.

آية‌ الله‌ صدر گويد: ما اين‌ طريق‌ را ذكر كرديم‌، زيرا آن‌ به‌ روايت‌ شيخ‌ منتجب‌ الدِّين‌ ابن‌ بابويه‌ مي‌باشد[4].

بازگشت به فهرست

اشعار ابوالاسود دُولي‌ در مرثية‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام
ملاّ جلال‌الدين‌ سيوطي‌ گويد: ابوالاسود دوَلي‌ در مرثية‌ علي‌ رضی الله عنه سروده‌ است‌:

ألاَ يَا عَيْنُ وَيْحَكِ أسْعِدِينَا ألاَتَبْكِي‌ أمِيرَالْمومِنِينَا [5] 1

وَ تَبْكِي‌ اُمُّ كُلْثُومٍ عَلَيْهِ بِعَبْرَتِهَا وَ قَدْ رَأتِ الْيَقِينَا

ألاَ قُلْ لِلْخَوَارِجِ حَيْثُ كَانُوا فَلاَقَرَّتْ عُيُونُ الْحَاسِدِينَا 3

أفِي‌ الشَّهْرِ الصِّيَامِ فَجَعْتُمُونَا؟! بِخَيْرِ النَّاسِ طُرّاً أجْمَعِينَا؟! 4

قَتَلْتُمْ خَيْرَ مَنْ رَكِبَ الْمَطَايَا وَ ذَلَّلَهَا وَ مَنْ رَكِبَ السَّفِينَا 5

وَ مَنْ لَبِسَ النِّعَالَ وَ مَنْ حَذَاهَا وَ مَنْ قَرَأَ الْمَثَانِي‌ وَالْمُبِينَا6 [6]

وَ كُلُّ مَناقِبِ الْخَيْرَاتِ فِيهِ وَحِبُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَا 7

لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَيْشٌ حَيْثُ كَانَتْ بِأنَّكَ خَيْرُهُمْ حَسَباً وَ دِينَا 8

إذَا اسْتَقْبَلْتُ وَجْهَ أبِي‌ حُسَيْنٍ رَأيْتُ الْبَدْرَ فَوْقَ النَّاظِرينَا

وَ كُنَّا قَبْلَ مَقْتَلِهِ بِخَيْرٍ نَرَي‌ مَوْلَي‌ رَسُولِ اللهِ فِينَا[7]10

يُقِيمُ الْحَقَّ لاَيَرْتَابُ فِيهِ وَ يَعْدِلُ فِي‌ الْعِدَي‌ وَالاقْرَبِينَا 11

وَ لَيْسَ بِكَاتِمٍ عِلْماً لَدَيْهِ وَ لَمْ يُخْلَقْ مِنَالْمُتَكَبِّرينَا 12

كَأنَّ النَّاسَ إذْ فَقَدُوا عََلِيّاً نَعَامٌ حَارَ فِي‌ بَلَدٍ سِنِينَا 13

فَلاَتَشْمَتْ مُعَاوِيَةُ بْنَ صَخْرٍ فَإنَّ بَقِيَّةَ الْخُلَفَاءِ فِينَا[8] 14

1- «هان‌ اي‌ چشم‌! واي‌ بر تو ما را ياري‌ رسان‌! (در گريه‌ كردن‌)هان‌ بر اميرمومنان‌ گريه‌ كن‌!

2- و امّ كلثوم‌ بر او گريه‌ مي‌كند با اشكهاي‌ ديدگانش‌، زيرا او واقعاً مرگ‌ يقيني‌ او را با چشمانش‌ ديده‌ است‌.

3- هان‌! بگو: به‌ خوارج‌ هركجا باشند كه‌ چشمهاي‌ حسودان‌ خنك‌ و سرد نخواهد شد به‌ قتل‌ او.

4- آيا شما در ماه‌ روزه‌ دل‌ ما را به‌ درد آورديد به‌ كشتن‌ آن‌ كس‌ كه‌ از همة‌ مردم‌ بدون‌ استثناء بهتر و برگزيده‌تر بوده‌ است‌؟!

5- كشتيد شما بهترين‌ كس‌ را كه‌ بر روي‌ اسبان‌ وشتران‌ و استران‌ سوار گرديده‌ است‌، و همة‌ آنها را رام‌ كرده‌ است‌، و بهترين‌ كس‌ را كه‌ سوار بر كشتيها شده‌ است‌.

6- و آن‌ كه‌ بهترين‌ كس‌ بوده‌ است‌ كه‌ كفش‌ بر پاي‌ خود نموده‌، و بهترين‌ كس‌ كه‌ كفش‌ بر پاي‌ دگران‌ نموده‌اند، و بهترين‌ كس‌ كه‌ در قرآن‌ قرائت‌ سوره‌هاي‌ مثاني‌ و مِئين‌ را كرده‌ است‌.

7- كشتيد شما كسي‌ را كه‌ تمام‌ مناقب‌ خيرات‌ در وجودش‌ مجتمع‌ بوده‌ است‌، و كسي‌ را كه‌ محبوب‌ رسول‌ ربّ العالمين‌ بوده‌ است‌.

8- هر آينه‌ تحقيقاً قريش‌ مي‌دانند هرجا بوده‌ باشند كه‌ حقّاً تو اي‌ اميرمومنان‌ بهترين‌ و برگزيده‌ترين‌ آنها مي‌باشي‌، چه‌ از جهت‌ شرف‌ و كرامت‌ و مفاخرت‌ اصل‌ و تبار و نياكان‌ و چه‌ از جهت‌ دين‌ و ايمان‌.

9- هنگامي‌ كه‌ من‌ روبرو بشوم‌ با چهره‌ و سيماي‌ ابوالحسين‌ مي‌بينم‌ ماه‌ شب‌ چهاردهم‌ را كه‌ بر فراز نظاره‌ كنندگان‌ مي‌باشد.

10- و ما پيش‌ از كشته‌ شدن‌ وي‌ در خير و رحمت‌ و سعادت‌ بوديم‌. ما مولاي‌ رسول‌ خدا را در بين‌ خود مي‌نگريستيم‌.

11- علي‌ اقامة‌ حق‌ مي‌فرمود بدون‌ شك‌ و ترديدي‌، و در ميان‌ دشمنان‌ و نزديكان‌ به‌ عدالت‌ سلوك‌ مي‌نمود.

12- علي‌ علمي‌ را كه‌ در نزدش‌ بود مكتوم‌ نمي‌داشت‌. و وي‌ از زمرة‌ متكبّران‌ آفريده‌ نگشته‌ بود.

13- گويا همة‌ مردم‌ پس‌ از مرگ‌ و فقدان‌ علي‌، همچون‌ شترمرغاني‌ گرديده‌ان كه‌ بدون‌ صاحبشان‌ در شهر و محل‌ خشك‌ و بدون‌ آب‌ و علف‌ يله‌ و متحيّر گشته‌اند.[9]،[10]

14- پس‌ اي‌ معاويه‌ پسر صخر! شماتت‌ مكن‌، زيرا باقيماندة‌ از خلفاي‌ الهي‌ در ميان‌ ما موجود است‌.»

بازگشت به فهرست

توضيح‌ مولف‌ دورة‌ امام‌ شناسي‌
باري‌ در اينجا جلد هجدهم‌ از مجلدات‌ «امام‌ شناسي‌» خاتمه‌ پيدا مي‌كند كه‌ آنها قسمت‌ دوم‌ از دورة‌ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، و با ختم‌ اين‌ مجلد دورة‌ امام‌ شناسي‌ پايان‌ مي‌يابد.[11]

للّه‌ الحمد و له‌ المنّة‌ كه‌ خدا توفيق‌ داد و عنايت‌ فرمود تا اين‌ دوره‌ كه‌ ابتدايش‌ در شهر طهران‌ سنة‌ يكهزار و سيصد و نود و يك‌ هجريّة‌ قمريّه‌ بوده‌ است‌ خاتمه‌اش‌ در شهر مقدس‌ مشهد مبارك‌ حضرت‌ مولي‌ الامام‌ الهمام‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرِّضا - عليه‌ و علي‌ آبائه‌ و أبْنائه‌ الائمّة‌ الكِرام‌ افضل‌ الصّلوات‌ و التحيّات‌ من‌ الملك‌ الحيّ القيّوم‌ العلاّم‌ - در روز جمعه‌ هجدهم‌ شهر ذوالقعدة‌ الحرام‌ سنة‌ يكهزار و چهارصد و چهارده‌ هجرية‌ قمريه‌ تحقق‌ پذيرفت‌، و هذا من‌ فضله‌ و إنعامه‌ إنَّه‌ ذوالفضل‌ العظيم‌.

در اين‌ دوره‌ سعي‌ شده‌ است‌ فقط‌ پيرامون‌ اصل‌ ولايت‌ مولي‌ الموحّدين‌ و مسائل‌ كلي‌ اصول‌ امامت‌ بحث‌ گردد و ضمناً بحثهاي‌ تطفّلي‌ و ضمني‌ از ساير أئمّة‌ معصومين‌ - صلوات‌ الله‌ و سلامه‌ عليهم‌ اجمعين‌ - به‌ عمل‌ آيد. و با آنكه‌ در حدود وسع‌ و جهد در جمع‌ و تدوين‌ مطالب‌ منقَّحه‌ و مسلَّمه‌ إعمال‌ حوصله‌ شده‌ است‌ و گمان‌ مي‌رفت‌ كه‌ با اين‌ مطالب‌ مختلفة‌ فلسفيّه‌ و عقليّه‌، و قرآنيّه‌ و نقليه‌، و شواهد تاريخيّه‌ و غيرها از مسائل‌ اجتماعيّه‌ مي‌توان‌ پرده‌ از رخسار تابناك‌ او برگرفت‌ و كماهو حقّه‌ او را معرفي‌ كرد ولي‌ در اين‌ حال‌ مي‌بينيم‌ و مي‌نگريم‌ كه‌ فقط‌ نَمي‌ از يَمي‌ آورده‌ شده‌ است‌ و ذرّه‌اي‌ از شعاع‌ آفتاب‌ جهانتاب‌. و اينك‌ كه‌ عمر سپري‌ گشته‌ و آفتاب‌ حيات‌ در شُرف‌ افول‌ مي‌باشد، ما حقّاً و حقيقةً نه‌ علي‌ را شناخته‌ايم‌، و نه‌ از سرّ او اطلاع‌ پيدا نموده‌ايم‌، و نه‌ از منهج‌ و منهاج‌ او علمي‌ اكتساب‌ كرده‌ايم‌، و نه‌، و نه‌، و نه‌.

دور از حريم‌ كوي‌ تو شرمنده‌ مانده‌ام‌ شرمنده‌ مانده‌ام‌ كه‌ چرا زنده‌ مانده‌ام‌

صلّي‌ الله‌ عليك‌ يا اباالحسن‌، صلّي‌ الله‌ علي‌ روحك‌ و بدنك‌، صلّي‌ الله‌ عليك‌ و علي‌ زوجك‌ و ذرِّيَّتك‌، صلّي‌ الله‌ علي‌ شيعتك‌ و الازمي‌ مِشيتك‌ و منهجك‌!

گرچه‌ از نعمتهاي‌الهيّه‌ از بدو عمر تا خاتمة‌ آن‌ سرشار و از هرگونه‌ غرق‌دربحارش‌ بوده‌ايم‌، ولي‌ اينك‌ آن‌ نتيجه‌ و شالوده‌ و جوهرة‌ آن‌ كه‌ براي‌ ما باقي‌ است‌ و بدان‌ خوشنوديم‌ و دلشاد و مسرور و با ابتهاج‌، فقط‌ و فقط‌ محبّت‌ اين‌ سرور و آقاست‌.

مَنَايِحُ اللهِ قَدْ جَاوَزَتْ أمَلِي ‌ فَلَيْسَ يُدْرِكُهَا شُكْرِي‌ وَ لاَ عَمَلِي‌ 1

لَكِنَّ أفَضَلَهَا عِنْدِي‌ وَ أكْمَلَهَا مَحَبَّتِي‌ لامِيرِالْمُومِنِينَ عَلِيّ[12] 2

1- «عطايا و مواهب‌ الهيّه‌ از مقدار آرزوي‌ من‌ گذشته‌ است‌، بنابراين‌ نه‌ شكرانة‌ من‌ و نه‌ افعال‌ و كارهاي‌ من‌ به‌ پاية‌ آن‌ نخواهد رسيد.

2- وليكن‌ با فضيلت‌ترين‌ و كامل‌ترين‌ آنها نزد من‌ محبَّت‌ اميرالمومنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌باشد.»

بِمُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ وَابْنَيْهِمَا الطَّاهِرينَ وَ سَيِّدِ الْعُبَّادِ 1

وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّد ٍ وَ سَمِيِّ مَبْعُوثٍ بِشَاطِي‌ الْوادِي‌ 2

وَ عَلِيٍّ الطُّوسِيِّ ثُمَّ مُحَمَّد ٍ وَ عَلِيٍّ الْمَسْمُومِ ثُمَّ الْهَادِي‌ 3

حَسَنٍ وَ أتْبَعُ بَعْدَهُ بِإمَامَة ٍ لِلْقَائمِ الْمَبْعُوثِ بِالْمِرْصَادِ[13] 4

من‌ گواهي‌ و شهادت‌ مي‌دهم‌ به‌ نبوَّت‌ وامامت‌ و ولايت‌ اين‌ أعلامي‌ كه‌ ذكر مي‌گردد:

1- «به‌ محمد، و وصيِّ او (علي‌) و دو پسران‌ محمد و علي‌ كه‌ جميع‌ ايشان‌ طاهرند، و به‌ سيد العابدين‌ (امام‌ سجاد)،

2- و به‌ محمد، و جعفر بن‌ محمد، و همنام‌ پيامبر برانگيخته‌ شده‌ در وادي‌ شاطي‌ (موسي‌ بن‌ جعفر)،

3- و به‌ علي‌ آرميده‌ در خراسان‌، و پس‌ از آن‌ به‌ محمد و به‌ علي‌ مسموم‌ (امام‌ علي‌ النقي‌) و سپس‌ به‌ راهنما،

4- و امام‌ هدايت‌ كننده‌ حسن‌ (عسكري‌)، و دنبال‌ مي‌آورم‌ در شهادت‌، بعد از وي‌ امامت‌ حضرت‌ قائم‌ را كه‌ مبعوث‌ مي‌گردد در كمينگاه‌ دشمنان‌ و سركشان‌ و متجاوزان‌.»



توسل‌ به‌ آل‌ محمّد صلی الله علیه وآله وسلّم و دعاي‌ عهد با امام‌ زمان‌ علیه السلام
اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاَيَ صَاحِبَ الزَّمَانِ - صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ - عَنْ جَمِيعِ الْمُومِنينَ وَ الْمُومِنَاتِ فِي‌ مَشَارِقِ الارْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ والِدَيَّ وَ وُلْدِي‌ وَ عَنِّي‌ مِنَ الصَّلَوَاتِ وَالتَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَي‌ رِضَاهُ وَ عَدَد مَا أحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ.

اَللَّهُمَّ إنِّي‌ اُجَدِّدُ لَهُ فِي‌ هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي‌ كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي‌ رَقَبَتِي‌. اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي‌ بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي‌ بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي‌ بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَي‌ مَوْلاَيَ وَ سَيِّدِي‌ صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَاجْعَلْنِي‌ مِنْ أنْصَارِهِ وَ أشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ،وَاجْعَلْنِي‌ مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي‌ الصَّفِّ الَّذِي‌ نَعَتَّ أهْلَهُ فِي‌ كِتَابِكَ فَقُلْتَ: «صَفّاً كَأنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصوصٌ» عَلَي‌ طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ. اَللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي‌ عُنُقِي‌ إلَي‌ يَوْمِ القيمةِ[14].

كتبه‌ بِيُمناه‌ الدَّاثرة‌ عبده‌ الرّاجي‌ الي‌ غفرانه‌ و رضوانه‌
تقبيح‌ معاويه‌ به‌ خاطر كشتن‌ حُجر
اينها تازه‌ جنايات‌ معاويه‌ در زمان‌ حيات‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام بوده‌ است‌، بيا و تماشا كن‌ جنايتهاي‌ او را پس‌ از شهادت‌ وي‌ از خلاف‌ تعهّدها با امام‌ حسن‌ و زهر دادن‌ او را علیه السلام و سبّ و لعن‌ حضرت‌ در تمام‌ نقاط‌ عالم‌ بعد از خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌، و نصب‌ مغيرة‌ بن‌ شعبه‌ بر ولايت‌ كوفه‌، و امر به‌ تضييق‌ بر شيعه‌، و سبّ حضرت‌، و نصب‌ زياد بن‌ سُمَيَّه‌ را پس‌ از مغيره‌ بر ولايت‌ كوفه‌ و بصره‌، و گرفتار ساختن‌ مرد بي‌گناه‌ عابد زاهد ناسك‌ حُجر بن‌ عدي‌ كندي‌ با اصحابش‌ و ارسال‌ آنه را به‌ شام‌ و كشتن‌ آنان‌ را در چهار فرسنگي‌ دمشق‌ به‌ نام‌ مَرْج‌ عَذْراء[1] و قتل‌ عمرو بن‌ حِمَق‌ كه‌ اين‌ دو بزرگوار از اصحاب‌ رسول‌ خدا و اميرالمومنين‌ و حسنين‌: بوده‌اند.

اميرالمومنين‌ - عليه‌ افضل‌ صلوات‌ المصلّين‌ - به‌ برادرش‌ خاتم‌ المرسلين‌ ملحق‌ شد، و امام‌ حسن‌ علیه السلام هم‌ در بيتش‌ منعزل‌ گرديد، و حكم‌ معاويه‌ هم‌ بدون‌ امر خدا و بدون‌ امضاء و اختيار امَّت‌ در جميع‌ اقطار اسلام‌ جاري‌ شد. حكم‌ امپراطوري‌ وحيد فريد بدون‌ منازع‌.

آيا سزاوار نبود كه‌ در اين‌ فرصت‌ از مخالفان‌ خود صرف‌ نظر كند، و آنان‌ را موردعفو قرار دهد، و در زندگي‌ دنيوي‌ و حيات‌ طبيعي‌ استراحتي‌ بخشد، و همچنين‌ با جميع‌ مواليان‌ اهل‌بيت‌ كه‌ اينك‌ خود را زير سلطنت‌ قاهرة‌ او مشاهده‌ مي‌كنند و همچون‌ كبوتر بال‌ و پر شكسته‌اي‌ شده‌اند كه‌ در كنج‌ قفس‌ به‌ آب‌ و دانه‌اي‌قناعت‌ ورزيده‌ است‌ رفتار نمايد، و همان‌ طور كه‌ شأن‌ و مقام‌ بزرگان‌ سياستمدار جهان‌ است‌ عمل‌ نمايد؟ اما معاويه‌ نه‌ آنكه‌ عفو نكرد و اينك‌ كه‌ خود راصاحب‌ مقام‌ شناخته‌ است‌ همة‌ موالين‌ را كه‌ در عظمت‌ اسلام‌ كوشيده‌اند مخَرِّب‌ و منافي‌ اصل‌ اولي‌ حكومت‌ خود خوانده‌ و در ازاي‌ قيامهاي‌ آنان‌ بر ضد حكومت‌ جائرانه‌ و ظالمانه‌اش‌ تا آخرين‌ قطره‌ خونشان‌ را مي‌مكد و باز هم‌ سير و سيراب‌ نمي‌گردد.

اميرالمومنين‌ پسر ابوطالب‌ از عائشه‌ و مروان‌ بن‌ حكم‌ در جنگ‌ جمل‌ گذشت‌ و آنان‌ را عفو نمود، و از عمروعاص‌ و بُسر بن‌ أرطاة‌ در جنگ‌ صفين‌ گذشت‌ و آنان‌ را يله‌ كرد، و معاويه‌ و سپاهيانش‌ را آب‌ داد چون‌ كريم‌ بود پسر كريم‌. او پسر ابوطالب‌ بود كه‌ در ابيات‌ خود كه‌ قبيلة‌ قريش‌ او را در اثر حمايت‌ پيغمبر آزارها مي‌كردند، و صدمه‌ها وارد مي‌ساختند، با وجود كمال‌ قدرت‌ خود مي‌گويد:

قَابَلْتُ جَهْلَهُمُ حِلْماً وَ مَغْفِرَةً وَالْعَفْوُ عَنْ قُدْرَةٍ مِنْ أفَضَلِ الْكَرَمِ

«من‌ با حلم‌ و گذشتم‌ با جهل‌ ايشان‌ مقابله‌ نمودم‌، زيرا عفو در حال‌ قدرت‌ از نيكوترين‌ شِيَم‌ انسان‌ است‌.»

عائشه‌ از مخالفين‌ اعدام‌ حُجْر بوده‌ است‌، و معاويه‌ را مواخذه‌ نمود. اما با سياست‌ و عطايا و بيان‌ مزوِّرانة‌ معاويه‌، خاضع‌ در برابر قتل‌ او گرديد و دست‌ از اعتراض‌ برداشت‌.[2]

مالك‌ بن‌ هُبَيْرة‌ سكوني‌ دربارة‌ حجر نزد معاويه‌ شفاعت‌ كرد، و معاويه‌ نپذيرفت‌، و بر معاويه‌ غضب‌ كرد، و با جماعتي‌ از كِنْدَه‌ و سَكون‌ به‌ مَرْج‌ عَذْراء آمدند تا زندانيان‌ را با قوّت‌ و شدت‌ خلاص‌ كنند، وليكن‌ وقتي‌ رسيدند كه‌ ايشان‌ كشته‌ شده‌ بودند.

معاويه‌ براي‌ وي‌ يكصد هزار درهم‌ فرستاد، و پيام‌ داد كه‌ كشته‌ شدن‌ حجر راه‌ حملة‌ معاويه‌ را به‌ عراق‌ بعد از دو حملة‌ پيشين‌ باز مي‌گرداند. مالك‌ بن‌ هُبَيْره‌ آرام‌ گرفت‌ و غضبش‌ از ميان‌ رفت‌.[3]

اما تحف‌ و هدايا و حلويّات‌ او براي‌ أبوالاسود دُوَلي‌ صحابي‌ بزرگ‌ مولي‌الموحِّدين‌ پذيرفته‌ نمي‌شود. سيد حسن‌ صدر از قاضي‌ نورالله‌ مرعشي‌ در «مجالس‌المومنين‌» آورده‌ است‌ كه‌: معاويه‌ هدايائي‌ براي‌ ابوالاسود فرستاد كه‌ در آن‌ حلوا بوده‌ است‌. چون‌ چشم‌ دخترش‌ به‌ آنها افتاد به‌ پدر گفت‌: اين‌ هديه‌ها را چه‌ كسي‌ برايمان‌ آورده‌ است‌؟! ابولاسود گفت‌: اينها را معاويه‌ فرستاده‌ است‌ تا ما را در دينمان‌ فريب‌ دهد! آن‌ دختر فوراً بالْبَديهَة‌ اين‌ ابيات‌ را سرود:

بازگشت به فهرست

شعر دختر ابوالاسود دربارة‌ تحفة‌ معاويه‌
أبِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ يَابْنَحَرْبٍ نَبِيعُ عَلَيْكَ أحْسَاباً وَ دِين'ا 1

مَعَاذَ اللهِ كَيْفَ يَكُونُ هَذَا وَ مَوْلاَنَا أمِيرُ الْمُومِنِينَا 2

1- «اي‌ معاويه‌ پسر حرب‌! آيا با عسل‌ زعفران‌ زده‌، ما حسب‌ و عزت‌ و دين‌ خود را به‌ تو بفروشيم‌؟!

2- پناه‌ بر خدا! چگونه‌ اين‌ امر امكان‌ مي‌پذيرد با وجود آنكه‌ مولاي‌ ما اميرالمومنين‌ مي‌باشد؟!»

ابن‌خلَّكان‌ در «وفيات‌ الاعيان‌» پس‌ از ترجمة‌ احوال‌ أبوالاسود دولي‌ گفته‌ است‌: وي‌ داراي‌ ديوان‌ شعري‌ است‌ و از جمله‌ اشعار او اين‌ است‌:

صَبَغَتْ اُمَيَّةُ بِالدِّمَاءِ أكُفَّنَا وَ طَوَتْ اُمَيَّةُ دُونَنَا دُنْيَانَا

«معاويه‌ كه‌ از بني‌اميّه‌ مي‌باشد دستهاي‌ ما را با خونهايمان‌ رنگين‌ كرد. و معاويه‌ از برابر ما دنيايمان‌ را به‌ هم‌ درپيچيد و از ميان‌ برداشت‌.»

و شيخ‌ منتجب‌ الدِّين‌ در كتاب‌ «اربعين‌» خود از علي‌ بن‌ محمد روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌: دختر أبوالاسود در مقابل‌ پدرش‌ خَبيص‌ (حلواي‌ مركّب‌ و مخلوط‌ معروف‌) را ديد و گفت‌: اي‌ پدرجان‌ از اين‌ به‌ من‌ بخوران‌! ابوالاسود گفت‌: دهانت‌ را بگشا! دختر دهان‌ گشود، و در دهان‌ او نهاد به‌ اندازة‌ يك‌ دانة‌ بادام‌!

سپس‌ به‌ دختر گفت‌: خرما بخور كه‌ نفعش‌ زيادتر و سير كننده‌تر مي‌باشد! دختر گفت‌: اين‌ نافع‌تر و لذيذتر مي‌باشد! پدر گفت‌: اين‌ طعامي‌ است‌ كه‌ معاويه‌ به‌ سوي‌ ما ارسال‌ داشته‌ است‌ تا ما را از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ منحرف‌ گرداند! دختر گفت‌:

قَبَّحَهُ اللهُ يَخْدَعُنَا عَنِ السَّيِّدِ الْمُطَهَّرِ بِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ؟! تَبّاً لِمُرْسِلِهِ وَ آكِلِهِ!

«خداوند او را قبيح‌ گرداند، آيا با عسل‌ زعفران‌ خورده‌ مي‌خواهد، ما را از سيد و سرور پاكيزه‌ شده‌ بفريبد؟! مرگ‌ بر فرستنده‌اش‌، و مرگ‌ بر خورنده‌اش‌!»

دختر آنچه‌ خورده‌ بود قِيْ كرد تا در درونش‌ ذره‌اي‌ از آن‌ نبوده‌ باشد. و شروع‌ كرد به‌ انشاء آن‌ دو بيت‌ شعر.

آية‌ الله‌ صدر گويد: ما اين‌ طريق‌ را ذكر كرديم‌، زيرا آن‌ به‌ روايت‌ شيخ‌ منتجب‌ الدِّين‌ ابن‌ بابويه‌ مي‌باشد[4].

بازگشت به فهرست

اشعار ابوالاسود دُولي‌ در مرثية‌ اميرالمومنين‌ علیه السلام
ملاّ جلال‌الدين‌ سيوطي‌ گويد: ابوالاسود دوَلي‌ در مرثية‌ علي‌ 2 سروده‌ است‌:

ألاَ يَا عَيْنُ وَيْحَكِ أسْعِدِينَا ألاَتَبْكِي‌ أمِيرَالْمومِنِينَا [5] 1

وَ تَبْكِي‌ اُمُّ كُلْثُومٍ عَلَيْهِ بِعَبْرَتِهَا وَ قَدْ رَأتِ الْيَقِينَا

ألاَ قُلْ لِلْخَوَارِجِ حَيْثُ كَانُوا فَلاَقَرَّتْ عُيُونُ الْحَاسِدِينَا 3

أفِي‌ الشَّهْرِ الصِّيَامِ فَجَعْتُمُونَا؟! بِخَيْرِ النَّاسِ طُرّاً أجْمَعِينَا؟! 4

قَتَلْتُمْ خَيْرَ مَنْ رَكِبَ الْمَطَايَا وَ ذَلَّلَهَا وَ مَنْ رَكِبَ السَّفِينَا 5

وَ مَنْ لَبِسَ النِّعَالَ وَ مَنْ حَذَاهَا وَ مَنْ قَرَأَ الْمَثَانِي‌ وَالْمُبِينَا[6 6]

وَ كُلُّ مَناقِبِ الْخَيْرَاتِ فِيهِ وَحِبُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَا 7

لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَيْشٌ حَيْثُ كَانَتْ بِأنَّكَ خَيْرُهُمْ حَسَباً وَ دِينَا 8

إذَا اسْتَقْبَلْتُ وَجْهَ أبِي‌ حُسَيْنٍ رَأيْتُ الْبَدْرَ فَوْقَ النَّاظِرينَا

وَ كُنَّا قَبْلَ مَقْتَلِهِ بِخَيْرٍ نَرَي‌ مَوْلَي‌ رَسُولِ اللهِ فِينَا[710 ]

يُقِيمُ الْحَقَّ لاَيَرْتَابُ فِيهِ وَ يَعْدِلُ فِي‌ الْعِدَي‌ وَالاقْرَبِينَا 11

وَ لَيْسَ بِكَاتِمٍ عِلْماً لَدَيْهِ وَ لَمْ يُخْلَقْ مِنَالْمُتَكَبِّرينَا 12

كَأنَّ النَّاسَ إذْ فَقَدُوا عََلِيّاً نَعَامٌ حَارَ فِي‌ بَلَدٍ سِنِينَا 13

فَلاَتَشْمَتْ مُعَاوِيَةُ بْنَ صَخْرٍ فَإنَّ بَقِيَّةَ الْخُلَفَاءِ فِينَا[8] 14

1- «هان‌ اي‌ چشم‌! واي‌ بر تو ما را ياري‌ رسان‌! (در گريه‌ كردن‌)هان‌ بر اميرمومنان‌ گريه‌ كن‌!

2- و امّ كلثوم‌ بر او گريه‌ مي‌كند با اشكهاي‌ ديدگانش‌، زيرا او واقعاً مرگ‌ يقيني‌ او را با چشمانش‌ ديده‌ است‌.

3- هان‌! بگو: به‌ خوارج‌ هركجا باشند كه‌ چشمهاي‌ حسودان‌ خنك‌ و سرد نخواهد شد به‌ قتل‌ او.

4- آيا شما در ماه‌ روزه‌ دل‌ ما را به‌ درد آورديد به‌ كشتن‌ آن‌ كس‌ كه‌ از همة‌ مردم‌ بدون‌ استثناء بهتر و برگزيده‌تر بوده‌ است‌؟!

5- كشتيد شما بهترين‌ كس‌ را كه‌ بر روي‌ اسبان‌ وشتران‌ و استران‌ سوار گرديده‌ است‌، و همة‌ آنها را رام‌ كرده‌ است‌، و بهترين‌ كس‌ را كه‌ سوار بر كشتيها شده‌ است‌.

6- و آن‌ كه‌ بهترين‌ كس‌ بوده‌ است‌ كه‌ كفش‌ بر پاي‌ خود نموده‌، و بهترين‌ كس‌ كه‌ كفش‌ بر پاي‌ دگران‌ نموده‌اند، و بهترين‌ كس‌ كه‌ در قرآن‌ قرائت‌ سوره‌هاي‌ مثاني‌ و مِئين‌ را كرده‌ است‌.

7- كشتيد شما كسي‌ را كه‌ تمام‌ مناقب‌ خيرات‌ در وجودش‌ مجتمع‌ بوده‌ است‌، و كسي‌ را كه‌ محبوب‌ رسول‌ ربّ العالمين‌ بوده‌ است‌.

8- هر آينه‌ تحقيقاً قريش‌ مي‌دانند هرجا بوده‌ باشند كه‌ حقّاً تو اي‌ اميرمومنان‌ بهترين‌ و برگزيده‌ترين‌ آنها مي‌باشي‌، چه‌ از جهت‌ شرف‌ و كرامت‌ و مفاخرت‌ اصل‌ و تبار و نياكان‌ و چه‌ از جهت‌ دين‌ و ايمان‌.

9- هنگامي‌ كه‌ من‌ روبرو بشوم‌ با چهره‌ و سيماي‌ ابوالحسين‌ مي‌بينم‌ ماه‌ شب‌ چهاردهم‌ را كه‌ بر فراز نظاره‌ كنندگان‌ مي‌باشد.

10- و ما پيش‌ از كشته‌ شدن‌ وي‌ در خير و رحمت‌ و سعادت‌ بوديم‌. ما مولاي‌ رسول‌ خدا را در بين‌ خود مي‌نگريستيم‌.

11- علي‌ اقامة‌ حق‌ مي‌فرمود بدون‌ شك‌ و ترديدي‌، و در ميان‌ دشمنان‌ و نزديكان‌ به‌ عدالت‌ سلوك‌ مي‌نمود.

12- علي‌ علمي‌ را كه‌ در نزدش‌ بود مكتوم‌ نمي‌داشت‌. و وي‌ از زمرة‌ متكبّران‌ آفريده‌ نگشته‌ بود.

13- گويا همة‌ مردم‌ پس‌ از مرگ‌ و فقدان‌ علي‌، همچون‌ شترمرغاني‌ گرديده‌ان كه‌ بدون‌ صاحبشان‌ در شهر و محل‌ خشك‌ و بدون‌ آب‌ و علف‌ يله‌ و متحيّر گشته‌اند.[9]،[10]

14- پس‌ اي‌ معاويه‌ پسر صخر! شماتت‌ مكن‌، زيرا باقيماندة‌ از خلفاي‌ الهي‌ در ميان‌ ما موجود است‌.»

بازگشت به فهرست



توضيح‌ مولف‌ دورة‌ امام‌ شناسي‌
باري‌ در اينجا جلد هجدهم‌ از مجلدات‌ «امام‌ شناسي‌» خاتمه‌ پيدا مي‌كند كه‌ آنها قسمت‌ دوم‌ از دورة‌ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، و با ختم‌ اين‌ مجلد دورة‌ امام‌ شناسي‌ پايان‌ مي‌يابد.[11]

للّه‌ الحمد و له‌ المنّة‌ كه‌ خدا توفيق‌ داد و عنايت‌ فرمود تا اين‌ دوره‌ كه‌ ابتدايش‌ در شهر طهران‌ سنة‌ يكهزار و سيصد و نود و يك‌ هجريّة‌ قمريّه‌ بوده‌ است‌ خاتمه‌اش‌ در شهر مقدس‌ مشهد مبارك‌ حضرت‌ مولي‌ الامام‌ الهمام‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرِّضا - عليه‌ و علي‌ آبائه‌ و أبْنائه‌ الائمّة‌ الكِرام‌ افضل‌ الصّلوات‌ و التحيّات‌ من‌ الملك‌ الحيّ القيّوم‌ العلاّم‌ - در روز جمعه‌ هجدهم‌ شهر ذوالقعدة‌ الحرام‌ سنة‌ يكهزار و چهارصد و چهارده‌ هجرية‌ قمريه‌ تحقق‌ پذيرفت‌، و هذا من‌ فضله‌ و إنعامه‌ إنَّه‌ ذوالفضل‌ العظيم‌.

در اين‌ دوره‌ سعي‌ شده‌ است‌ فقط‌ پيرامون‌ اصل‌ ولايت‌ مولي‌ الموحّدين‌ و مسائل‌ كلي‌ اصول‌ امامت‌ بحث‌ گردد و ضمناً بحثهاي‌ تطفّلي‌ و ضمني‌ از ساير أئمّة‌ معصومين‌ - صلوات‌ الله‌ و سلامه‌ عليهم‌ اجمعين‌ - به‌ عمل‌ آيد. و با آنكه‌ در حدود وسع‌ و جهد در جمع‌ و تدوين‌ مطالب‌ منقَّحه‌ و مسلَّمه‌ إعمال‌ حوصله‌ شده‌ است‌ و گمان‌ مي‌رفت‌ كه‌ با اين‌ مطالب‌ مختلفة‌ فلسفيّه‌ و عقليّه‌، و قرآنيّه‌ و نقليه‌، و شواهد تاريخيّه‌ و غيرها از مسائل‌ اجتماعيّه‌ مي‌توان‌ پرده‌ از رخسار تابناك‌ او برگرفت‌ و كماهو حقّه‌ او را معرفي‌ كرد ولي‌ در اين‌ حال‌ مي‌بينيم‌ و مي‌نگريم‌ كه‌ فقط‌ نَمي‌ از يَمي‌ آورده‌ شده‌ است‌ و ذرّه‌اي‌ از شعاع‌ آفتاب‌ جهانتاب‌. و اينك‌ كه‌ عمر سپري‌ گشته‌ و آفتاب‌ حيات‌ در شُرف‌ افول‌ مي‌باشد، ما حقّاً و حقيقةً نه‌ علي‌ را شناخته‌ايم‌، و نه‌ از سرّ او اطلاع‌ پيدا نموده‌ايم‌، و نه‌ از منهج‌ و منهاج‌ او علمي‌ اكتساب‌ كرده‌ايم‌، و نه‌، و نه‌، و نه‌.

دور از حريم‌ كوي‌ تو شرمنده‌ مانده‌ام‌ شرمنده‌ مانده‌ام‌ كه‌ چرا زنده‌ مانده‌ام‌

صلّي‌ الله‌ عليك‌ يا اباالحسن‌، صلّي‌ الله‌ علي‌ روحك‌ و بدنك‌، صلّي‌ الله‌ عليك‌ و علي‌ زوجك‌ و ذرِّيَّتك‌، صلّي‌ الله‌ علي‌ شيعتك‌ و الازمي‌ مِشيتك‌ و منهجك‌!

گرچه‌ از نعمتهاي‌الهيّه‌ از بدو عمر تا خاتمة‌ آن‌ سرشار و از هرگونه‌ غرق‌دربحارش‌ بوده‌ايم‌، ولي‌ اينك‌ آن‌ نتيجه‌ و شالوده‌ و جوهرة‌ آن‌ كه‌ براي‌ ما باقي‌ است‌ و بدان‌ خوشنوديم‌ و دلشاد و مسرور و با ابتهاج‌، فقط‌ و فقط‌ محبّت‌ اين‌ سرور و آقاست‌.

مَنَايِحُ اللهِ قَدْ جَاوَزَتْ أمَلِي ‌ فَلَيْسَ يُدْرِكُهَا شُكْرِي‌ وَ لاَ عَمَلِي‌ 1

لَكِنَّ أفَضَلَهَا عِنْدِي‌ وَ أكْمَلَهَا مَحَبَّتِي‌ لامِيرِالْمُومِنِينَ عَلِيّ[12] 2

1- «عطايا و مواهب‌ الهيّه‌ از مقدار آرزوي‌ من‌ گذشته‌ است‌، بنابراين‌ نه‌ شكرانة‌ من‌ و نه‌ افعال‌ و كارهاي‌ من‌ به‌ پاية‌ آن‌ نخواهد رسيد.

2- وليكن‌ با فضيلت‌ترين‌ و كامل‌ترين‌ آنها نزد من‌ محبَّت‌ اميرالمومنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌باشد.»

بِمُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ وَابْنَيْهِمَا الطَّاهِرينَ وَ سَيِّدِ الْعُبَّادِ 1

وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَمِيِّ مَبْعُوثٍ بِشَاطِي‌ الْوادِي‌ 2

وَ عَلِيٍّ الطُّوسِيِّ ثُمَّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ الْمَسْمُومِ ثُمَّ الْهَادِي‌ 3

حَسَنٍ وَ أتْبَعُ بَعْدَهُ بِإمَامَةٍ لِلْقَائمِ الْمَبْعُوثِ بِالْمِرْصَادِ[13] 4

من‌ گواهي‌ و شهادت‌ مي‌دهم‌ به‌ نبوَّت‌ وامامت‌ و ولايت‌ اين‌ أعلامي‌ كه‌ ذكر مي‌گردد:

1- «به‌ محمد، و وصيِّ او (علي‌) و دو پسران‌ محمد و علي‌ كه‌ جميع‌ ايشان‌ طاهرند، و به‌ سيد العابدين‌ (امام‌ سجاد)،

2- و به‌ محمد، و جعفر بن‌ محمد، و همنام‌ پيامبر برانگيخته‌ شده‌ در وادي‌ شاطي‌ (موسي‌ بن‌ جعفر)،

3- و به‌ علي‌ آرميده‌ در خراسان‌، و پس‌ از آن‌ به‌ محمد و به‌ علي‌ مسموم‌ (امام‌ علي‌ النقي‌) و سپس‌ به‌ راهنما،

4- و امام‌ هدايت‌ كننده‌ حسن‌ (عسكري‌)، و دنبال‌ مي‌آورم‌ در شهادت‌، بعد از وي‌ امامت‌ حضرت‌ قائم‌ را كه‌ مبعوث‌ مي‌گردد در كمينگاه‌ دشمنان‌ و سركشان‌ و متجاوزان‌.»

بازگشت به فهرست



توسل‌ به‌ آل‌ محمّد صلی الله علیه وآله وسلّم و دعاي‌ عهد با امام‌ زمان‌ علیه السلام
اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاَيَ صَاحِبَ الزَّمَانِ - صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ - عَنْ جَمِيعِ الْمُومِنينَ وَ الْمُومِنَاتِ فِي‌ مَشَارِقِ الارْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ والِدَيَّ وَ وُلْدِي‌ وَ عَنِّي‌ مِنَ الصَّلَوَاتِ وَالتَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَي‌ رِضَاهُ وَ عَدَد مَا أحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ.

اَللَّهُمَّ إنِّي‌ اُجَدِّدُ لَهُ فِي‌ هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي‌ كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي‌ رَقَبَتِي‌. اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي‌ بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي‌ بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي‌ بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَي‌ مَوْلاَيَ وَ سَيِّدِي‌ صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَاجْعَلْنِي‌ مِنْ أنْصَارِهِ وَ أشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ،وَاجْعَلْنِي‌ مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي‌ الصَّفِّ الَّذِي‌ نَعَتَّ أهْلَهُ فِي‌ كِتَابِكَ فَقُلْتَ: «صَفّاً كَأنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصوصٌ» عَلَي‌ طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ. اَللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي‌ عُنُقِي‌ إلَي‌ يَوْمِ القيمةِ[14].

كتبه‌ بِيُمناه‌ الدَّاثرة‌ عبده‌ الرّاجي‌ الي‌ غفرانه‌ و رضوانه‌